محل تبلیغات شما



یادم رفته بود که چقدر محیط اینجا برای منی که انقدر در درونم غوغا بپا میشه وقتی اطرافم ناآروم باشه ، امنیته. اینجا مثه سر فرو کردن توی لاک خودمه. از قیل و قال دنیا در امانم نه خانی میاد نه خانی میره. خودمم و خودم. مینویسم و از روی کلمات عبور میکنم بدون مکس بدون ترس بدون راستش باوجود تمام قشنگیای زندگی فردیم ، زندگی اجتماعی مزخرفی رو گذرونده ام امسال. درست وقتی که سعی کردم توی خونه جدیدم ( اینستاگرام ) جاگیر بشم ، هجوم قیل و قال اطراف خونه امو ت
چراغها رو خاموش کردیم و توی سکوت شب خیره شده ایم به نقاط روشنِ ریز و درشت آسمون که بیشتر و بیشتر میشن . از سرما میپیچم لای پتو و به صدای گرگهایی که در دور دست زوزه میکشن و متعاقبا سگ هایی که پارس میکنن گوش میدم . یادمه بچه که بودم ، تابستونا وقتی میرفتیم پیش مامان بزرگ و بابا بزرگم ، شبها روی پشت بوم رختخواب پهن میکردیم و کنار هم دراز میکشیدیم و انقدر ستاره میشمردیم تا خواب ببردمون به بالا ترین طبقه ی عرش ، جایی که میگن هفت پادشاه رو میشه دید .
بزرگ کردن دایره ارتباطات برای من همیشه یکی از چالش برانگیز ترین بخش های زندگیم بوده و هست . همیشه تلاش کرده ام در عین حال که در برقراری ارتباط، آدم راحتی باشم ، دوستیامو گلچین شده پایه ریزی کنم و حریم ها و کاربری های متفاوتی برای هرکدوم از دوستیام در نظر بگیرم . کلا من آدم دره باغی سبزی نیستم . توی زندگیم هر کسی تا یه محدوده ای میتونه بهم نزدیک بشه . برای ملاقاتهای همگانی دوستان مدرسه ، فراخوان میدم و یهو ۳۰ نفر آدمو که خیلیاشونو اصن یادم نیست ، دعوت میکنم
انقد این روزا اطرافم پر شده از اتفاقات ناگوار که علی رغم میل باطنیم سخت میتونم گرد نگرانی و دلمشغولی و ناراحتی رو از افکارم کنار بزنم و به چیزای خوب یا معمول بپردازم. مثلا بگم ، این روزا از گرمای هوا کم شده و کلا امسال تابستون ، اوضاع جوی به اسفناکی قبلنا نبود و امسال که بعد از ۷ سال، تابستون رو موندم اهواز خداروشکر دچار حمله نشدم . درحالیکه قبلنا اگه تابستون اهواز میموندم حتما دچار حمله میشدم . حالا اینکه دلیلش ریتوکسی مبه ( اولین باره که در حالیکه داروم
بازگشت به روال معمول زندگی بعد از یه سفر تابستونی یکم زمان بره یکی دو روز اول خستگی راه حرف زیادی داره برای گفتن .درکنارش برگردوندن تمام منقولات سفر به حالت اولشون هم حوصله و انرژی خودشو میطلبه که اگه راستشو بخواید تجربه ثابت کرده ما دوتا هیچ کدوممون محرک اولیه این انرژی رو در شرایط نرمال نداریم . وقتی رسیدیم خونه ساعت ۲ نیمه شب بود و فقط خودمونو کشوندیم روی تخت خواب و بیهوش شدیم . روز بعدش آب قطع شده بود و در نتیجه تا عصر که آب وصل شد و تونستیم دوش بگیریم

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رفاقت