چراغها رو خاموش کردیم و توی سکوت شب خیره شده ایم به نقاط روشنِ ریز و درشت آسمون که بیشتر و بیشتر میشن . از سرما میپیچم لای پتو و به صدای گرگهایی که در دور دست زوزه میکشن و متعاقبا سگ هایی که پارس میکنن گوش میدم . یادمه بچه که بودم ، تابستونا وقتی میرفتیم پیش مامان بزرگ و بابا بزرگم ، شبها روی پشت بوم رختخواب پهن میکردیم و کنار هم دراز میکشیدیم و انقدر ستاره میشمردیم تا خواب ببردمون به بالا ترین طبقه ی عرش ، جایی که میگن هفت پادشاه رو میشه دید . حباب امن خودساخته
آسمان صاف پرستاره
ایجاد روابط دوستانه
، ,رو ,میکردیم ,پهن ,هم ,میکشیدیم ,بوم رختخواب ,رختخواب پهن ,پشت بوم ,روی پشت ,شبها روی
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت